جنسیت و تقسیم کار اجتماعی
جنسیت و تقسیم کار اجتماعی
جنسیت و تقسیم کار اجتماعی
سعید هراسانی
بررسی ادبیات فمینیسم در دوره های مختلف نشان میدهد همواره یکی از کلیدی ترین مقوله های مورد بحث و اختلاف برانگیز میان اندیشمندان فیمینست و محافظه کار تقسیم کار اجتماعی بوده است. این موضوع در اندیشه گروه های مختلف طرفدار و مخالف فمینیسم اشکال متمایزی به خود می گیرد. مخالفان با پرچم داری پذیرش «وضع طبیعی» که قدیمی ترین نظر هم هست، بهترین نوع تقسیم کار را متناسب با وضعیت فیزیولوژیکی زنان و مردان می دانند که مردان وظیفه فعالیت های بیرون از خانه و زنان فعالیت های درون خانه را بپذریند.
از طرف دیگر فمینیست های لیبرال طیف های مختلفی را در بر می گیرند که برخی با پذیرش نظر محافظه کاران تنها بهبود وضعیت رفاهی زنان را مد نظر قرار می دهند، عده دیگر فعالیت زنان در بازار را تنها راه خروج زنان از انقیاد می دانند چرا که تنها از این طریق زنان می توانند به منابع مورد نیاز برای «تسلط بر خود» دسترسی یابند. موضوع چپ گریان نیز در این میان طیف های مختلفی دارد، از طرفی عده ای ورود زنان در بازار کار را دسیسه سرمایه داری برای بهره کشی بیشتر با نیروی کار ارزانتر می دانند و از طرف دیگر برخی زنان خانه نشین را مصرف کنندگانی برای نظام سرمایه داری می دانند که آن را از فروپاشی نجات می دهد. به هرحال به خاطر ریشه های مارکسیستی بدیهی است که طیف وسیع چپ طرفدار دسترسی زنان به منابع هست.
آنچه بدیهی است اکثر گروه های حامی زنان تنها راه خروج از نظام مردسالار را دستیابی زنان به منابع (مالی، شبکه سازی، کارکردی) مورد نیاز برای حمایت از خود می دانند. این یادداشت با پذیرش رویکردی که خواستار تغییر در الگوی تقسیم کار اجتماعی است، در پی طرح این موضوع بر می آید که تقسیم کار «درون خانه/ بیرون خانه» نه تنها به ضرر زنان بلکه به ضرر مردان نیز است. از همین رو به جای عنوان «زنان و تقسیم کار اجتماعی» از عنوان «جنسیت و تقسیم کار اجتماعی» استفاده شده است.
قبل از تشریح موضوع لازم است به شرح دو نوع تقسیم کار «همگرا» و «واگرا» بپردازیم. در تقسیم کار واگرا فعالیت های مربوط به زنان و مردان به طور کامل از یکدیگر تفکیک و هر کدام وظیفه حوزه خاصی از زندگی را بر عهده می گیرند. در این تقسیم کار حوزه خصوصی محل وظیفه زنان و حوزه عمومی محل وظیفه مردان می شود. در وضعیت آرمانی قرار است زنان «سرپرست» حوزه خصوصی و مردان «سرپرست» حوزه عمومی شوند، اما در نهایت این مردان هستند که سرپرستی هر دو حوزه را برعهده می گیرند. در تقسیم کار همگرا فعالیت های مربوط به دو جنس به طور کامل از یکدیگر تفکیک نمی شود، در واقع به جای آنکه کل یک مسئولیت (مثل تربیت فرزندان) به زن و کل مسئولیتی دیگر (مثل نان آوری) به مرد تعلق گیرد، هر کدام از دو جنس بخشی از آن مسئولیت را بر عهده می گیرند. تقسیم کار همگرا که به جای تمرکز بر تفاوت دادن به «زن» و «مرد» بر نقاط مشترک آنان تاکید دارد، از انحصار منابع اساسی در دست جنسی خاص جلوگیری کرده و برابری جنسیت ها در دستیابی به موقعیت ها را بهبود می بخشد. این تقسیم کار از انحصاری کردن مسئولیت های پست (مثل تمیزکاری) و مسئولیت های رفیع (مثل حفاظت از وطن) جلوگیری و در واقع با ادغام تمام این مسئولیت ها برای هر دو جنس کل دوگانه «پست/ رفیع» را از بین می برد.
محققان فمینیست که خواهان گردش به تقسیم کار همگرا هستند، بیشتر بر معایب و مزایای تقسیم کار واگرا و همگرا برای زنان تمرکز دارند که به مواردی همچون از دست دادن شبکه اجتماعی زنان، عدم دسترسی به منابع، سرکوب زن در فضای خصوصی اشاره می شود که در صورت حرکت به سمت تقسیم کار همگرا این مسائل به نفع زنان تغییر میکند.
نکته اساسی این است که تقسیم کار واگرا تنها به ضرر یکی از جنسیت ها نیست و هر دو جنسیت در این تقسیم کار ضرر میکنند. برای مثال این مسئله که پدرها نمی توانند به اندازه مادران با فرزندان خود صمیمی شوند آیا به اندازه افسردگی زنان در خانه محل توجه نیست؟ در واقع اگر زیان اساسی تقسیم کار واگرا که محرومیت زنان از منابع است (همان چیزی که توان تسلط زنان بر خود را از آنها گرفته و آنان را تحت انقیاد مردان در می آورد) را مستثنی کنیم، هر دو جنس از لذت های اساسی انجام همه امور محروم می شوند! مردان بیگانگی از کارهای یکنواخت اداری و استرس های کاری را تجربه می کنند و زنان تجربه حصر در چارچوب تنگ آشپزخانه! از طرف دیگر مردان لذت شبکه اجتماعی بالا و مراودات با افراد قدرتمند در اجتماع را و زنان تجربه عاشقانه بغل کردن، بوسیدن و مهر ورزیدن فرزندان به خود را تجربه می کنند. مردان تحقیر در فضای کار و غرهای مسئول خود را تحمل می کنند و زنان غرهای همسر خود را!
اینجا بحث بر سر بالا و پایین هرکدام از مزایا نیست، بلکه یک اصل مطرح می شود که اگر زنان در تقسیم کار واگرا لذت تجربه «قدرت داشتن» را از دست می دهند، مردان تجربه ناب «احساس» را از دست می دهند. مسئله جالب این است که زنان به این خود آگاهی دست یافته اند که در حال از دست دادن بخشی از تجربه های زندگی هستند، در حالی که مردان هنوز نفهمیده اند بخشی از تجربه های ناب زندگی را درک نمی کنند! مردان مست قدرت با تجربه های جنسی خشن و سخت عقده های سرکوب شده روابط خارج از خانه خود را التیام می بخشند، بدون آنکه حتی درکی از لذت ناب روابط عاطفی خالی از قدرت داشته باشند.
شاید ابتدا اینگونه به نظر برسد داشتن قدرت مردان را در کسب تجربه احساس یاری کند (در حالی که زنان فارغ از قدرت چنین توانی را ندارند)، اما واقعیت این است که بدون تفویض قدرت و حرکت به سمت تقسیم کار همگرا (یا بهتر بگویم همراه) هیچ وقت این اتفاق رخ نخواهد داد. مردان برای تجربه احساس های مادرانه نیاز دارند با فرزندانشان به پارک بروند، آنها را در شخصی ترین امور یاری کنند، برایشان غذای مورد علاقه شان را طبخ کنند تا کودکان نیز به اندازه مادرنشان به آنها نزدیک شوند، این امر ممکن نمی شود، مگر اینکه مردان حدی از فراغت در خانه را داشته باشند که توان رسیدن به این امور را پیدا کنند.
لازم است دوباره و موکدا بیان شود که این یادداشت در پی این نیست «حتما» پیامدهای ناشی از تقسیم کار واگرا را برای مردان و زنان به یک مقدار در نظر بگیرد، بلکه به دنبال طرح مسئله ای جدید است که تبعیض های جنسیتی صرفا به ضرر یک جنس خاص نیست و هر دو جنس از این تبعیض ها رنج می برند. این مسئله صرفا در نوع تقسیم کار نیز محدود نمی شود. در سطح کلان قبلا بیان می شد مسئله مشارکت زنان در توسعه صرفا استفاده ابزاری از زنان برای پیشبرد توسعه است ( مثلا استفاده از نیروی کار زنان برای بالابردن سطح تولید ناخالص داخلی) اما بعدا این مسئله به کل انسان چرخش پیدا کرد! در واقع با عمیق نگریستن به فرایند های اجتماعی و توسعه مشاهده می شود انسان به طور کلی مورد استعمار نظام های اجتماعی و اندیشه های قرار گرفته است به تحت ساخت اجتماعی، عاملیت را حذف کرده اند.
فمینیسم نشان داده است در جریان تسلط انسان بر ساخت های اجتماعی زنان پیشگام این خودآگاهی بوده اند و هنوز که هنوز است مردان در خواب خوش تسلط بر ارکان زندگی هستند بدون اینکه بفهمند چطور نیمی از تجربه های خوب زندگی را از دست می دهند.