رومینا و کرونا هیجان زدگی جامعه ایران
رومینا و کرونا هیجان زدگی جامعه ایران
رومینا وکرونا: هیجان زدگی عوام و روشنفکران ایرانی در رویکرد به مسائل اجتماعی!
محمدعلی محمدی قره قانی
هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی و مدیر گروه توانمندسازی زنان مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
طوفانی سهمگین در فضای مجازی و حقیقی پیامد قتل رومینا دختری که به جرم انتخاب معشوق با داس پدر سلاخی شد، درگرفت که تصور میشد واقعه ای در راه است و این طوفان سر ایستادن ندارد. احساسات و عواطف به غلیان درآمده بود و گویی که غوغایی به پاست. همه جا و هر کوچه و برزن و هر دانشکده و دانشگاه و پلیس و قضا حرف رومینا بود. اما همین که دار و داس برچیده و خون او شسته شد، همین جماعت عوام و دانشگاهی، مدیر و شهروند همه با هم به یکباره سر در گریبان فراموشی بردیم و به قول اخوان ثالث، فراموش کردیم هستی خویش را در خوابک مستی خویش!
در این ماجراها چندان حرجی بر عوام نیست اما کسی از نخبگان و دانشگاهیان بپرسد که چیست این کیستی ما ایرانیان که چنان یکباره برمی آشوبیم و چنین نابهنگام فرو مینشینیم ؟ حکایت غوره و مویز طبع فرهنگی و روانی و هویت و شخصیت ما ایرانیان است که این نابهنگامی ها در تمام زوایای زندگی ما رخنه کرده و در سطح کلان توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نقش واگرایانه خود را ایفا میکند.
آثار زیادی در میراث مردم شناسی ما در این باب جود دارد و یک دو جین از این تمثیلها قابل بیان که شاید شاهکار جمالزاده با اثر "خلقیات ما ایرانیان" یکی از آنها باشد و قبل از آن سرجان ملکم و شاردن و دیگر مستشرقان از خلق و خوی خاص ایرانیها گفته باشند و تا حکایت معروف خواجه احمد میمندی وزیر دانشمند دربار غزنوی در تاریخ بیهقی که وقتی در مجلسی فردی برای ادای احترام از سر اکراه به حسنک وزیر صدراعظمی که از چشم شاه افتاده بود، نیم خیز شد، برآشفت و گفت: ما ایرانیان در تمام امور نیمه تمام هستیم! یا برخیز و یا بنشین!
اما این رفتار تا به امروز هم در مرام و مسلک ما هست که «نیمخیز» میشویم. کارها را با هیجان و شوق شروع می کنیم اما از میانه راه فرود می آییم و کار را ناتمام رها می کنیم. ساخت اجتماعی ما این گونه نقش بسته که مثلاً کسی را دوست نداریم اما تظاهر می کنیم که عاشق او هستیم. در روابط، عاشقی تند مزاج میشویم و اما پرتوقع و حساس و آخر کار را با کینه و رنجش تمام می کنیم. گاهی سوپر مدرن هستیم و گاهی سنتی و محافظه کار. در سیاست صبح زنده باد مصدق گفتن و عصر مرده باد گفتن او و دهها رفتار هیجانی دیگر که وقتی دامن نخبگان و روشنفکران را بگیرد، میشود اعوجاج فرهنگی و مشکلات عقب ماندگیها و معضل توسعه کشور!
در تحلیل جامعه شناختی و رفتارشناسی به این ویژگی میگویند الگوی رفتارهای تکانشی(Impulsive decision-making) و یا سندروم تحریک پذیری(Provocative) که غالباً تحت تأثیر محرکهای بیرونی تحریک شده و واکنشهای آنی و احساسی و گاهی خشن و گاهی افسرده و منزوی نشان میدهیم. بسیاری از مسائل و آسیبهای اجتماعی مثل اعتیاد و خودکشی، خشونت و قتل وعاشق شدن های شیدایی و انحرافات و حتی اتفاقات و انقلابات و جنبشهای ایرانی را میتوان ذیل این روحیه روانشناختی فردی و جمعی ما ایرانیان تحلیل کرد که اصطلاح عامیانه آن جوگیر شدن و عالمانه آن هم عبارتی است که کارل مانهایم از آن به عنوان تفکر محدود به موقعیت(situational bond of thought) یاد میکند که مختص روشنفکران و نخبگان جامعه است و همایون کاتوزیان در کتاب «ایران: جامعهای کوتاه مدت» به خوبی آن را توصیف و تحلیل میکند. این که در طول تاریخ با همسایگان خود و با جهان بیرون در دوستی و دشمنی افراط و تفریط کردیم و می خواستیم از فرق سر تا انگشت پا غربی شویم تا آن که غرب را آنچنان منحوس و پلید بدانیم که حتی فضیلتهای آن را هم انکار کنیم، صبح زنده باد و عصر مرده باد بگوییم و هزاران مثال از حوزههای سیاست و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و...که مثلاً حمله کنیم به بورس و زندگیمان را فدایش کنیم و ورشکسته و دل شکسته سکته کنیم، حکایت غمبار عادات وخلق و خوی عمومی ما ایرانیان است که می بایست توسط روشنفکران ونخبگان تربیت می شدیم اما دریغا که آنان نیز خود آسیب دیده اند و مددجو!. همانها که به قول سی.رایت. میلز تصور جامعه شناسانه و عالمانه از زندگی و مسائل اجتماعی خود ندارند و وقتی این آشفتگی و موقتی بودن و نیمخیزی روشنفکران به جامعه منتقل شود، همین وضعیتی میشود که در کرونا داریم.
در اوایل بروز کرونا به شدت تحریک شدیم و واکنشهای تکانشی و تحریک شده همراه با خشونت و عمل و شورش به داروخانه و فروشگاهها داشتیم و از شهرهایمان فرار کردیم و دولت را به چالش کشیدیم و مسلح شدیم تا بجنگیم و بعد مدتی به قول فرمانده عملیات مقابله با کرونا، خسته شدیم! و عبارت دقیقتر آن که گفت: مردم از مبارزه با کرونا خسته شده اند. از آن زمان فقط ما هستیم که در دنیا همچنان رکوردهای مرگ و میر سه رقمی اولیه خود را حفظ کرده ایم و این اوج ابتلا و مرگ از آن قله به اوج دیگری میرود و شیبی آشکار نشده قله دیگری نمایان میشود. داستان هیجان زدگیها و پاسخهای تکانشی و شرطی و تحریک پذیری عوام و نخبگان در مبارزه با بلای کرونا به خوبی این جنبه از شخصیت فردی و اجتماعی ما ایرانیان را آشکار میسازد.
این حکایت ملتی است که برانگیختی و احساساتی شدن و واکنشی عمل کردنش بر عهده نخبگان و روشنفکران آن است که خود در این وادی همانند جماعت عمل کردند. روشنفکران و نخبگان و حتی فعالان مدنی هم تابع همین شخصیت و روحیه عمومی ایرانی هستند که مثلاً در پی یک فراخوان و شورش مدنی در فضای مجازی به نام«من هم» که جنبش افشای تعرض و سوء استفاده جنسی است که غالباً هم ویژگی عوامانه دارد و احساسات شدید بر آن حکمفرماست و تحلیل و تصور و تخیل عالمانه ندارد و خشک و تر را با هم میسوزاند و سوء استفاده ها و انتقامگیری و تسویه حساب را با واقعیت و ظلمی که حقیقتاً شده ادغام میکند، تحریک میشوند و مقاله و مصاحبه و سمینار و این روزها هم وبینار و بعد هم به همراه عوام از میانه راه فرومی نشینند و منتظر موجی دیگر! به قول دیوید رایزمن در پی «جمعیت تنها» میدوند و به مانند آن صحنه با شکوه فیلم «فارست کامب» وقتی دیگر مردم نمی دوند و دنبال چیزی نیستند، روشنفکر ما هم حیرت زده از دویدن باز می ماند و از خود میپرسد حالا چی؟ چرا؟ ، چون روشنفکران ایرانی پروژه ای ندارند. آنها سفارش گیرنده و پیمانکارهای رسمی دولت و غیررسمی جماعتها هستند که به هر سویی که بخواهند آنها را می کشند. حکایت آن مرد بی تقوایی که در خواب، شیطان را دید که در اتاقی طنابهایی با اندازه و قطرهای مختلف گذاشته بود و پرسید این طنابها برای چیست؟ شیطان گفت: این را به گردن بندگان می گذارم و به هر سویی که بخواهم می کشم. گفت: آن نازکها؟ گفت برای بندگان معمولی و عادی خداست و به نسبت ایمان و عمل صالح، طناب کلفت تر و ضخیم تر می شود. گفت: آن ضخیمترین؟ گفت: برای خواجه عبدالله انصاری است. گفت طناب من کدام است؟ شیطان جواب داد: تو اصلاً به طناب نیاز نداری! خودت دنبال من میآیی!
آری! ما روشنفکران ایرانی بی طناب و بی پناه، خود نیازمند منجی هستیم تا که نجات ملتی را پیامبر باشیم!