" مشارکت سیاسی زنان در ایران "

سعید هراسانی

اشاره: نشست تخصصی مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران درباره فرصت­ها و محدودیت­های مشارکت سیاسی زنان در ایران پسا انقلاب با حضور خانم دکتر کولایی موضوعی مهم را در آستانه انتخابات ریاست­جمهوری دوازدهم باز کرد. محور سخنان دکتر کولایی در مورد عدم توازن نقش زنان در شکل­دهی قدرت سیاسی در ایران و سهم­بری از آن بود، اما در نهایت پاسخی قانع­کننده درباره آن داده نشد. این یادداشت تلاشی برای تامل بیشتر و واکاوی زوایای مختلف موضوع مشارکت سیاسی زنان است.

در پاسخ به سوال چرایی ناچیز بودن سهم زنان در توزیع قدرت مهم­ترین تحلیل دکتر الهه کولایی میراث طولانی سنت پدرسالارانه در جامعه ایران بود؛ هرچند این تحلیل بدون شک درست است، اما توان ارایه راهبردی که پیشران­های حضور زنان در مسند قدرت را فراهم سازد، ندارد. علاوه براین با چنین تحلیلی نمی­توان تضاد مشارکت توده­ای زنان در شکل­دهی به قدرت و عدم سهم به سزای آنان در اعمال قدرت بر منابع موجود جامعه را تببین نمود. در واقع اگر بپذیریم ریشه­های مردسالارانه جامعه سنتی ما مهم­ترین دلیل عدم حضور زنان در مراکز قدرت است، آنگاه همانطور که ایشان بیان کردند، صبر و آگاهی تنها راهبرد زنان برای غلبه بر جریان حاضر خواهد بود.

در این یادداشت سعی خواهم کرد تمایزی مفهومی بین مهم­ترین دلیل و بنیانی ترین دلیل طرد زنان از حوزه­های قدرت ایجاد کرده و راهبردهای موجود را بر اساس این تمایز تشریح کنم. خانم کولایی فاصله زیاد بین تغییر سیاسی و تغییر نگرش را اصلی ترین دلیل عدم موفقیت ایران پسا انقلاب در مشارکت سیاسی زنان می­داند. یعنی هرچند رویکرد اسلامی پس از انقلاب حضور زنان در میدان سیاست را مجاز و متن قانون اساسی صراحتا به آن تاکید کرد، و علاوه برآن امام خمینی نیز مکررا آن را تصدیق کردند، اما به سبب میراث طولانی مدت نظام پدرسالار این تحولات سیاسی به تغییر نگرش درباره نقش زنان منجر نگردید. اساسا این تحلیل تنها یک بخش از موضوع ما را پوشش می­دهد. همین اشکال باعث می­شود تا دکتر کولایی راهبرد غلبه بر این مشکل را افزایش آگاهی و توسل به الگو­های موفق زنان گره بزنند که اصلی ترین پیش­زمینه آن خواست و اراده واقعی سردمداران قدرت است! با ارجاع به گفته خودشان می­گویم کدام صاحب قدرتی امکانات خلع قدرت خود را خواهد داد؟ چرا باید مردان حاضر در عرصه قدرت حضور زنان را بپذیرند؟ بدیهی است که این راهبرد نتیجه­ای جز شکست نخواهد داشت.

بنابراین می­بینیم هرچند بنیادی­ترین دلیل عدم قدرت زنان در ایران سنت مردسالارانه است، اما الزاما مهم­ترین دلیل نیست. مهم­ترین دلیل عدم دسترسی زنان به حوزه­های اقتدار را می­توان عدم نفوذ آنان بر منابع جامعه دانست. در واقع زنان در جامعه حاضر ایران امکان اعمال نفوذ بر مجامع قانون­گذاری و محافل قدرت را ندارند و همین دلیل باعث می­شود تا آنان کمترین نقش را در تقسیم قدرت تحصیل کنند. این موضوع هرچند نهایتا دوباره به مشکل بنیانی ما یعنی جامعه مردسالار بازمی­گردد، اما حتما با آن یکی نیست! به عبارت ساده­تر به شرط امکان اعمال نفوذ می­توان در جامعه­ای با همین نگرش­های مدرسالارنه نیز زنانی قدرتمند داشته باشیم. این امر در صورتی محقق می­شود که زنان نقشی فعال در عرصه اجتماعی داشته باشند، یعنی کنش آنان شرایط اجتماعی و سیاسی را تحت تاثیر قرار دهد.

رویکرد بالا تضاد مطرح شده در سخنان دکتر کولایی را نیز تبیین می­کند. فاصله بین حوزه خصوصی و مراکز قدرت توسط حوزه عمومی پر می­شود، به عبارت ساده­تر جامعه مدنی پلی بین حوزه خصوصی و مراکز تصمیم­گیری برقرار می­کنند. در رویکرد جمهوری اسلامی به زنان مشاهده می­شود که هرچند حاکمیت نقش زنان در حوزه سیاسی و مراکز قدرت را پذیرفته، اما نقش آنان در حوزه عمومی و بخصوص بازار را کمتر پذیرفته است و علاقه­مند است جایگاه­ آنان را در خانه و حوزه خصوصی قرار دهد. همین رویکرد باعث شده تا زنان مشارکت توده­ای قوی ای داشته و به قدرت شکل ­دهند، اما خود نتوانند به این مراکز راه پیدا کنند. پوشیده نیست که بیشترین بخش از حوزه عمومی را بازار کار و شبکه حاصل از آن تشکیل داده و دور بودن از این حوزه امکان تاثیرگذاری زنان بر جامعه را از بین برده و در نتیجه حضور آنان در مراکز قدرت را تحت تاثیر خود قرار می­دهد.

ایده بالا توان ارایه راهبردی پیشران برای زنان را خواهد داشت تا براساس آن بتوانند امکان حضور خود در مراکز قدرت را تسهیل ­کنند. به عبارتی لازمه مشارکت نخبگانی زنان در عرصه قدرت حضور و نفوذ آنان در جامعه است و این امر از دو مسیر محقق می­شود. این دو مسیر بازار کسب و کار از یکطرف و فعالیت اجتماعی (بخش سوم) از طرف دیگر است. به عبارت ساده­تر زنان باید شکاف بین حوزه خصوصی و سیاست را پر و از طریق بدست گرفتن بخشی از امور جامعه امکان اعمال نفوذ بر مراکز قدرت را پیدا کنند تا بتوانند سهم خود از تقسیم قدرت را بدست آورند. بدیهی است که سازوکار مردسالارنه موجود حضور زنان در بازار را تحت تاثیر خود قرار می­دهد و فرایند گرفتن سهمی بزرگ­تر از بازار نیازمند زمانی طولانی است، اما فعالیت در بخش سوم و در قالب سازمان­های اجتماعی و حضور داوطلبانه زنان در جامعه با توجه به امکانات مصرح در قانون اساسی و نیز پذیرش حاکمیت آسان­تر و راهگشا است.

مخلص کلام آنکه مشارکت سیاسی هر قشری (شهری/ روستایی، زن/ مرد، سیاه/ سفید، اکثریت/ اقلیت و غیره) در کانون­های قدرت به امکانات آنان برای تاثیرگذاری بر جامعه بستگی دارد؛ بنابراین حضور زنان در کانون­های قدرت تنها از طریق به دست آوردن امکانات جامعه برای نفوذ بر مجامع سیاسی میسر خواهد شد. منابع و اعتبارات مالی مهم­ترین جریان نفوذ بر مجامع سیاسی را میسر می­سازد، اما در صورت عدم دسترسی به آن در دست داشتن بخشی از کارکرد­های عمده جامعه مهم­ترین تاثیر را در این راه خواهد داشت، علاوه بر این جمعیت متشکل راه را برای چانه­زنی به عنوان گروه فشار میسر خواهد نمود.